یک دقیقه به پاسخ این پرسش فکر کنید : " چنانچه کسی همین حالا شغلی به شما پیشنهاد کند ، آیا چنین عکس العملی از خودتان نشان نمی دهید ؟ " خب ، مطمئن نیستم که بتوانم از عهدها ش بربیایم یا نه . زیاد در این کار به خودم اعتماد به نفسندارم ! "
آیا چنانچه آن کار و شغل ، مستلزم انجام دادن فعالیت هایی باشد که شما هرگز انجام نداده اید آن کار را قبول می کنید ؟ آیا از اینکه فعالیت جدیدی را قبول می کنید هیجان زده اید یا می ترسید ؟ آیا به خودتان اعتماد دارید که هرچه لازم باشد یاد بگیرید تا بتوانید آن کار را به خوبی انجام دهید ؟
آیا در حال حاضر رؤیایی دارید که برایتان اهمیت ویژه ای داشته باشد اما چون به خودتان اعتماد ندارید که رؤیایتان را تا آخر تعقیب کنید آن را به دست فراموشی سپرده باشید ، آیا می ترسید چنانچه در جهت تحقق آن قدم بردارید بعد از مدتی دلسرد شوید یا آن را به تعویق بیندازید یا حتی برای همیشه فراموشش کنید . آیا کارهایی را در زندگی خود شروع کرده اید که ناتمام رهایشان کرده باشید ؟
نقطه ای که در آن از تعقیب رؤیایتان چشم پوشی می کنید همان نقطه ای است کهاعتماد به نفس شما در آن آسیب دیده و مختل شده است ، این نقطه همان نقطه ای است که در آن به خودتان اعتماد کافی ندارید.
هنگامی که ذهنتان به شما می گوید : " فکر نکنم بتوانم موفق شوم " در واقع دارید به خودتان می گویید:" به خودم اعتماد کافی ندارم که بتوانم مطالعه کنم ، یاد بگیرم ، بیاموزم و هر آنچه برای تحقق رؤیاهایم لازم دارم انجام می دهم . "
هرچه به خواست و اراده خودتان اعتماد بیشتری داشته باشید ، اعتماد به نفس زیادتری در خود احساس خواهید کرد . داشتناعتماد به نفس و خودباوری نیز اساساً به این معناست : " به خودتان اعتماد داشته باشید که می توانید ترس های خود را کنار بگذارید و تسلیم نشوید . "
بی گمان داستانهای فراوانی از زندگی کسانی شنیده اید که از " هیچ " شروع کرده و در شغل خود به شکلی باورنکردنی موفق شده اند . ممکن است داستان مردی را که فروش مرغ سوخاری را در یک شهر کوچک شروع کرد و سپس آن را به کار و تجارتی بیست میلیون دلاری تبدیل نمود، شنیده باشید.
شاید هنگامی که داستان زندگی او را خواندید یا شنیدید پیش خودتان فکر کردید : " اوه پسر ، چه شانسی ، به موقع شانس بهش رو کرده و اون هم تونسته درست ازش استفاده کنه ! "
اما دیگر این قسمت داستان داستان را کسی برایتان تعریف نکرده که او چند بار شکست خورد و سرمایه اش را از دست داد و مجبور شد دوباره از صفر شروع کند . بارها با مشکلات بزرگی روبه رو شد که فکر نمی کرد بتواند از آنها جان سالم به در ببرد .
اما این بیلیونر چه چیزی داشت که اغلب ما نداریم ؟ او به خودش اعتماد داشت و می دانست که هرگز از پا نخواهد نشست . هراتفاقی که می افتاد برای او کوچکترین اهمیتی نداشت . شاید نمی دانست که چگونه می خواهد به حرکت ادامه دهد یا راه درست آن کدام است . فقط می دانست که مأیوس نخواهد شد . او اعتماد داشت که هرگز نمی خواهد " جا بزند " حتی موقعی که اشتباه می کرد و شکست می خورد.